سبک خاص ادبیات پارسی آن را به یکی از غنیترین ادبیات جهان بدل نموده. ادبیات در سراسر جهان زبان احساسات غنی انسانی است که قلب آدمی را در معنای ژرف کلماتش غرق مینماید. آدمی با زبان تمثیل، عرفانیت، روح والا و عشق را به تصویر میکشد و در یک کلام زیباییهای جهان را توصیف میکند. یکی از پرکاربردترین استعارههای دنیای ادبیات، گلها میباشند. گلها با ظرافت بینظیرشان، دنیای ما و دنیای ادبیات را زیبا نمودهاند. گاهی گلها به دلیل عمر کوتاهشان، به گذر سریع روزگار تشبیه شدهاند. گلها مظهر فوقالعاده زیبایی هستند و اغلب به زیبایی چهره یار تشبیه شدهاند. مانند گل رز که به سرخی لبهای یار تشبیه شدهاست. همچنین مفاهیم عمیق این موجود زیبا سبب شده تا به یکی از جذاب و پرکاربردترین استعارههای دنیای ادبیات پارسی بدل شوند.
تاریخ پر بار ادبیات پارسی سبب شده آوازه برخی از شاعران ایران زمین همچون مولانا شهرت جهانی پیدا نماید. به گونهای که در سراسر جهان تمام کسانی که به ادبیات و شعر علاقه دارند، نام مولوی را شنیدهاند. در ادامهٔ این مقاله به معرفی مولانا و گزیده اشعار این شاعر بزرگ که در مورد گل هستند، پرداختهایم.
آشنایی با جلالالدین محمد بلخی؛ مولانا
جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود، به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود، از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهانالدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. او شاعر برجسته و مشهور قرن هفتم هجری در ایران بود. او با نامهایی نظیر مولوی، مولانا و رومی در جهان شناخته میشود. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او میتوان به مثنوی معنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.
در ادامه بخشی از اشعار مولانا شاعر بزرگ ایرانی در مورد گلها را برای شما انتخاب کردهایم. امیدواریم از مطالعه این اشعار زیبا لذت ببرید.
-
گزیدۀ اشعار مولانا در مورد گلها
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۲
… آن کو چنین شد حال او بر روی دارد خال ها
گیرم که خارم خار بد خار از پی گل می زهد
صراف زر هم می نهد جو بر سر مثقال ها …
… آغاز عالم غلغله پایان عالم زلزله
عشقی و شکری با گله آرام با زلزال ها
توقیع شمس آمد شفق طغرای دولت عشق حق …
… از رحمة للعالمین اقبال درویشان ببین
چون مه منور خرقه ها چون گل معطر شال ها
عشق امر کل ما رقعه ای او قلزم و ما جرعه ای …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۲۱
… زان سیلشان کی واخرد جز مشتری هل اتی
ای جان جان جزو و کل وی حله بخش باغ و گل
وی کوفته هر سو دهل کای جان حیران الصلا …
… آن کت دهد طال بقا او را سزد طال بقا
هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند
هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۲۴
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را
خورشید چون افروزدم تا هجر کمتر سوزدم …
… کز وی بخیزد در درون رحمی نگارین یار را
چون نور آن شمع چگل می درنیابد جان و دل
کی داند آخر آب و گل دلخواه آن عیار را
جبریل با لطف و رشد عجل سمین را چون چشد …
… ساغر ز غم در سر فتد چون سنگ در ساغر فتد
آتش به خار اندرفتد چون گل نباشد خار را
ماندم ز عذرا وامقی چون من نبودم لایقی …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۲۹
… ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل
آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما
شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها
تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما …
… آمد ز جان بانگ دهل تا جزوها آید به کل
ریحان به ریحان گل به گل از حبس خارستان ما
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۳۰
… زین بی نوایی می کشند از عشق طراران ما
این ابر چون یعقوب من وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان از اشک افشاران ما …
… وز مال و نعمت پر شود کف های کف خاران ما
باغ و گلستان ملی اشکوفه می کردند دی
زیرا که ابریق از پگه خوردند خماران ما …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۳۳
… از دل خیال دلبری برکرد ناگاهان سری
ماننده ماه از افق ماننده گل از گیا
جمله خیالات جهان پیش خیال او دوان …
… کالصبر مفتاح الفرج و الشکر مفتاح الرضا
گل کرد بلبل را ندا کای صد چو من پیشت فدا
حارس بدی سلطان شدی تا کی زنی طال بقا …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۳
… تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان
بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا
گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۶
… چونک نهفته لب گزد خسته غم گزیده را
وعده دهد به یار خود گل دهد از کنار خود
پر کند از خمار خود دیده خون چکیده را …
… مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
در مگشا و کم نما گلشن نورسیده را
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۵
… رقص کنان درخت ها پیش لطافت صبا
بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت
این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما …
… ره ندهد به ریسمان چونک ببیندش دوتا
بنگر آفتاب را تا به گلو در آتشی
تا که ز روی او شود روی زمین پر از ضیا …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۵۱
… بوی سلام یار من لخلخه بهار من
باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی …
… آمد جان جان من کوری دشمنان من
رونق گلستان من زینت روضه رضا
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۳۲۲
… بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمده ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و می فشانمت …
… بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۳۳۰
… من از کف پا خار همی کردم بیرون
آن سرو دو صد گلشن و گلزار مرا یافت
از گلشن خود بر سر من یار گل افشاند
وان بلبل وان نادره تکرار مرا یافت .
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۶۵
… طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست
بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست
پر به ملک برزنم چون پر و بالم از اوست …
… قافله ام ایمنست قافله سالارم اوست
بر مثل گلستان رنگرزم خم اوست
بر مثل آفتاب تیغ گهردارم اوست …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۸۶
… که گشت از آن مه و خورشید و ذره جویانت
به حق غنچه و گل های لعل روحانی
که دام بلبل عقل ست در گلستانت
به آب حسن و به تاب جمال جان پرور …
… دلم کی باشد و من کیستم ستایش چیست
ولیک جان را گلشن کنم به ریحانت
بیا تو مفخر آفاق شمس تبریزی …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۵۷۰
… ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همی پرسد که چون بودی در این غربت
همی گوید خوشم زیرا خوشی ها زان دیار آمد …
… که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همی زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد …
… ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۶۴۸
… از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۶۵۱
… از بحر عسل هاش چه دید آن دل زنبور
با مشک عسل گله زنبور برآمد
در مخزن او کرم ضعیفی به چه ره یافت …
… کز آهن و سنگی علم نور برآمد
بنگر که ز گلزار چه گلزار بخندید
وز سرمه چون قیر چه کافور برآمد
بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت
کافروخته از پرده مستور برآمد …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۳۲۶
… بردوخته ای ما را بر چشمه این دولت
خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته
هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت
در خار ببین گل را بیرون همه کس بیند
در جزو ببین کل را این باشد اهلیت …
… ای یوسف در چه بین شاهنشهی و ملکت
خاری که ندارد گل در صدر چمن ناید
خاکی ز کجا یابد بی روح سر و سبلت …
… کاین بانگ دو کف نبود بی فرقت و بی وصلت
خامش که بهار آمد گل آمد و خار آمد
از غیب برون جسته خوبان جهت دعوت
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۴۶۰
… و آنک بشد غرق عشق قامت و بالای ماست
هر گل سرخی که هست از مدد خون ماست
هر گل زردی که رست رسته ز صفرای ماست
هر چه تصور کنی خواجه که همتاش نیست …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۵۲۸
… وان کور مادرزاد را دانا و عالم بین کند
تاریک را روشن کند وان خار را گلشن کند
خار از کفت بیرون کشد وز گل تو را بالین کند
بهر خلیل خویشتن آتش دهد افروختن …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۵۶۸
… دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه
به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشد
از این صلح پر از کینش وز این صبح دروغینش …
… هر آن آتش که می زاید غم و اندیشه را سوزد
به هر جایی که گل کاری نهالش گلستان باشد
یکی یاری نکوکاری ز هر آفت نگهداری …
◉════════════════════════════════════════◉
مولانا « دیوان شمس » غزل شمارۀ ۵۸۱
… درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان
صبا برخواند افسونی که گلشن بی قرار آمد
سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر …
… بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد
بفرمودند گل ها را که بنمایید دل ها را
نشاید دل نهان کردن چو جلوه یار غار آمد
به بلبل گفت گل بنگر به سوی سوسن اخضر
که گر چه صد زبان دارد صبور و رازدار آمد …
… برآمد زعفران فرخ نشان عاشقان بر رخ
بر او بخشود و گل گفت اه که این مسکین چه زار آمد
رسید این ماجرای او به سیب لعل خندان رو
به گل گفت او نمی داند که دلبر بردبار آمد
چو سیب آورد این دعوی که نیکو ظنم از مولی …
◉════════════════════════════════════════◉
در ادبیات سرزمین ما، عرفان و اخلاق جایگاه متعالی دارند. بدون شک مولانا یکی از اساتید بیقید و شرط عرفان و ادب فارسی است. اشعار بینظیر این شاعر و بهرهگیری از تمثیل زیبای گل سبب شده تا در این مقاله به گزیده اشعار او که درمورد گل هستند بپردازیم. در این مقاله به ذکر گلچینی از اشعار برگزیده مولانا اشاره نمودیم. تا به اهمیت جایگاه گل در ادبیات ایران پرداخته باشیم. امید است؛ شما خوبان و عزیزان گرامی بتوانید از آن استفاده کرده و با فرهنگ غنی ایران زمین و نقش عمیق گل و گیاه در ادبیات پارسی، آشنا شوید.
در مورد اشعار باید بیان کنم در اصل بی نظیر و بی همتا فقط خدای متعال است بقیه همه کس و همه چیز بخواست خدای متعال نظیر دارند یا می توانند داشته باشند به یقین ان شاءالله تعالی و هر خوبی از خداست بخواست خدای متعال